خب خیلی خوشحالم از اینکه فردا قراره دوباره کتابخونه رفتنم رو شروع کنماونم کتابخونه دوران کنکورم رو یادش بخیر .از معدود بهترین دوران های زندگیم بود .امشب با خودم فکر کردم دیگه نمیتونم از پس این حملات پنیک بربیام باید. دور شم این فضا دوباره باید پویا باشم بابا مگه من چند سالمه ؟؟که این همه مدته خودمو حبس کردم تو خونه .تو هم شروع کن از هر جایی ک هستی میدونی،. من هیچ چیزی ندارم جز یه مشت کتاب یه مشت کاغذ و خودکار هیچ کسی رو هم ندارم شاید باور نکنی.یعنی میدونم نمیکنی ولی واقعا حتی دریغ از یه دوست عادی ! آخ که چقدر از تبعیض گذاشتن ها و سایر رفتار های خانوادم بیزارم ولی گفتنش اینجا رو کثیف میکنه.پس بی خیالش.خلاصه که میخوام دوباره شروع کنم تا این یک هفته بگذره و من برم رشت خیالم راحت شه تکلیف این ترم هم روشن شه پایان نامم و کرونا و .میدونم استرس این قضیه هم هست ولی چه میشه کرد باید زمان بگذره و خب من خیلی روزای سخت تر از اینم گذروندم

قوی باش سوفی.قوی باش دختر.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها