خب خب خب نوبتی هم که باشه نوبت فاش کردن راز مگو ست فیبو ی قشنگم راستش این دنباله ریاضیاتی شگفت انگیز به مدت دوساله که دیگه برام راز نیست از وقتی که دو سال پیش با استاد عزیزم در موردش صحبت کردم انگار که یک گمشده ای داشتم من خیلی خوش شانس بودم که تو زندگیم با استادم آشنا شدمخوشحالم که یکجا باهاش هم فرکانس شدم و دیدمشبگذریم فعلا.

دوم دبیرستان بودم از وقتی که تو کلاسای آمادگی المپیاد شرکت میکردم و داشتم برای دادن طرح جشنواره خوارزمی آماده میشدم.آره از همین موقع ها بود که فیبوناتچی شروع کرد تو زندگی من درخشیدنمثه یه ستاره تو آسمون تاریک شب.اون موقع ها بود که هنوزم نمیدونم چرا!!! تصمیم گرفتم موضوع تحقیقم ویروس HIV باشه شروع کردم راجع بهش خوندن و خوندن و بعد از اون ایده ام رو نوشتن یه روز که سر کلاس تمام فکرم مشغول بود. . یواشکی آدامس خرسی که تو جیبم بود رو در آوردم و همینطوری برچسبش رو چسبوندم توی دفتر تحقیقم همین عکسی ک میبینید آره چند ثانیه خیره موندم بهش نمیدونم چرا ولی حس کردم برام یه پیامی داره که من نمیگیرمش تو سرویس فقط ذهنم درگیر این شکلک با مزه بود.تا اینکه رسیدم خونه!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها