خب راستش از وقتی که اومدم رشت یعنی از آخر شهریور تا الان که یه هفته از آذر میگذره تازه یه کم جا افتادم دست و دلم به نوشتن نمی رفت پشیمون بودم که چرا یک سال دیگه نخوندم و پشت کنکور نموندمالان اما بهتر شدم از خود دانشگاه خیلی دل خوشی ندارمیعنی درس ها از سختیشون بگذریم چون کلی چیز جدید یاد گرفتم ،برام حتی لذت بخش هستنداما چیزی که آزارم میده راستش همکلاسی های مسخره ای هستند که من اصلا فازشون رو نمیفهممبرن ب درک همشوندلم برای روانپزشک و روانشناسم خیلی تنگ شده کلیییییی کار عقب افتاده دارم که هنوز انجام ندادم این خیلی بهم استرس میده سر کلاسا برای اینکه محتاج کسی نباشم همه درسا رو وویس گرفتم و البته که کلی وویس ننوشته دارمبه علاوه چندین سمینار و ارائه که تا بیست و شش آذر بیشتر وقت ندارم انجامشون بدمبعدش امتحانام شروع میشه blushتصمیم دارم به جای همه تلاش نکردن هام واسه کنکور این زمان مونده رو سخخختتتت مار کنم تا بتونم اون نتیجه ای رو که میخوام بگیرمنمیدونم میشه یا نه.

من تلاشم رو میکنم قول میدم به خودم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها