نیمه شبباید پنجره رو باز کرد و نسیم خنک رو عمیق نفس کشید.

آره این جادوی شبه.تو سکوت رمزآلود شب غرق در رمان کلاسیک مورد علاقمم و قهوه ی تلخم رو که عطرش با عطر عود چوب دارچین ، فضای اتاقم رو پر کرده از آرامش، جرعه جرعه می نوشماین شمع و نور کم جونش منو بیشتر غرق فضای تاریخی این رمان شگفت انگیز یعنی سرخ و سیاه میکنهرمانی با وقایع و مناسبات تاریخی فرانسه در ۲۰۰ سال پیش خوندنش واقعا تجربه ی دلچسبیه برام دوست ندارم تموم بشه این کتاب و قطعا نوشتن راجع بهش کار آسونی نخواهد بود.اما تا همین جا باعث شده به خودم یاد آدوری کنم غیر از کتابهای علمی و درسی و همین طور فلسفی که خب خیلی اهمیت دارن هر از چند گاهی رمان بخونم.اونم از نوع کلاسیک :)
 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها